جدول جو
جدول جو

معنی ذی عزت - جستجوی لغت در جدول جو

ذی عزت
دارای عزت، عزیز و گرامی، ارجمند
تصویری از ذی عزت
تصویر ذی عزت
فرهنگ فارسی عمید
ذی عزت
(عِزْ زَ)
ارجمند. عزیز
لغت نامه دهخدا
ذی عزت
عزیز گرامی ارجمند
تصویری از ذی عزت
تصویر ذی عزت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِزْ زَ)
رجوع به ذی عزت شود
لغت نامه دهخدا
(عَ عِزْ زَ)
ابن بدوی مصری. وی ریاضیدان بود و مدتی در مدرسه مهندس خانه خدیویه علوم ریاضی را تدریس میکرد. و در ششم جمادی الثانیۀ سال 1289 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الخلاصهالعزیه فی تهذیب الاصول الحسابیه. 2- النخبهالعزیه فی تهذیب الاصول الهندسیه. (از معجم المؤلفین از فهرس المؤلفین بالظاهریه و فهرست الخدیویه ج 5 ص 181 و اکتفاء القنوع فندیک ص 457 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 775)
لغت نامه دهخدا
(عِزْ زَ)
ذلت و خواری. بی احترامی:
چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون
شدند آن عزیزان خراب اندرون.
سعدی.
- بی عزتی کردن، بی حرمتی کردن: قدر چنان بزرگوار ندانستند و بی عزتی کردند. (گلستان) ، صادق. (آنندراج). بدون تزویر. بدون نفاق و ریا و مکر. (ناظم الاطباء) :
چونکه داور بود او داور بی غل و غش است
چونکه حاکم بود او حاکم بی روی و ریاست.
فرخی.
رجوع به غل و غش شود
لغت نامه دهخدا
(عِزْ زَ)
مرکّب از: بی + عزت، ذلیل و خوار. (ناظم الاطباء)، بی احترام. و رجوع به عزت شود، عدالت. عدم دشمنی و قصد بد:
صانع قادر دگر ز بی غرضی
گنبد گردان زرنگار کند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(عِفْ فَ)
صاحب عفاف
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مرکّب از: بی + عزم، بی اراده. بی تصمیم. مقابل باعزم. و رجوع به عزم شود
لغت نامه دهخدا
(عِفْ فَ)
مرکّب از: بی + عفت، که عفت نداشته باشد. بی تقوی. ناپرهیزگار. رجوع به عفت شود، بی اندیشه و بی فکر. (ناظم الاطباء)، رجوع به غور شود
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لَ)
مرکّب از: بی + علت، بی سبب. بی جهت. بدون دلیل. (ناظم الاطباء)،
- بی علت نبودن، بادلیل بودن. (ناظم الاطباء)، سببی داشتن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ذوعزت
تصویر ذوعزت
عزیز گرامی ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی عفه
تصویر ذی عفه
ذی عفت: آزرمگین آزرمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذو عزه
تصویر ذو عزه
گرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی عفت
تصویر بی عفت
بی شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی علت
تصویر بی علت
بی انگیزه بی وهان بی بهانه اپچم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی عزه
تصویر ذی عزه
گرامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی عفت
تصویر ذی عفت
دارای عفت خداوند عفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی عزت
تصویر بی عزت
ذلیل و خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی عقل
تصویر ذی عقل
صاحب عقل خداوند خرد بخرد، جمع ذوی العقول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی عقل
تصویر ذی عقل
((عَ))
خردمند، دارنده عقل، بخرد، جمع ذوی العقول
فرهنگ فارسی معین
بی عصمت، بی ناموس، ناپاک، نانجیب
متضاد: عفیف، عفیفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی مروّت، بی احترامی، بی احترام
دیکشنری اردو به فارسی